ذکـــــر ِ دلـــــ ...

...دلم مرده... قبول... ای مسیح من.. یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن

ذکـــــر ِ دلـــــ ...

...دلم مرده... قبول... ای مسیح من.. یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن

ذکـــــر ِ دلـــــ ...

بسم الله الرحمن الرحیم
مثل کویرِ تشونه
و آن کودک ها...
تشنه ی محبتت بودم
به پیروی از عمویت
خلاف عهد نکردم تا به امروز
تا نزدیک چشمه رفتم ها ، اما
راستش
نخوردم
میدانی
"چشمه ی ما بازار بود و تحریم اقتصادی"
قول میدهم آقا....
ننوشم آب...
فکر نکنی تنهایی ها
یا فقط 72 نفر
یا مردم بخاطر اقتصادشان...
نه نه...
آّقا...
اصلا هنوز که تحریم ها زیاد نشده..
آب را هم حتی تحریم کنند
به پیشواییه عمویت
میمانیم
تا آخر این راه میمانیم
تو فقط
غصه نخور
تو فقط دیگر
قسم نده به آبرویت
تو فقط دیگر نگو ناقص...
تو فقط
دست هایت را
مثل علی رضا
روی سر ما هم بکش
بابا....

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
آخرین نظرات

من فقط فکر میکردم...

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۰۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
بیایی کنارم بخندی  ،خوشحال باشی و شاد
آرام نگاهت کنم
بگویی این چیست دیگر روی سرت؟
حیف نیست؟
تو از مزایای زیباییت بگویی و اینکه  این آرایش چقدر جذابت میکند
که بخواهی من را هم جذاب کنی!
من فقط لبخند بزنم...
برویم باهم خانه
تو بعد
بگویی که:
چقدر ولی به تو میاید این چادرت ها، به بعضی ها انگار عجیب میاید!
و باز بگویی: تو ،با این هم ،جذابی!
و اصلا فکر نکنی که
بحث جذاب بودن یا نبودن نیست
که چادر
جذابیتم را حفظ میکند نه نمایان!
و بعد من نگاهت کنم و بگویم
سر کرده ای؟ بدهم تا ببینی تو هم جزء این بعضی ها هستی یا نه؟
بپوشی اش و فریاد بزنی که
ببین
ببین چقدر زیبا شده ام
بخندم بگویم:
خانومی شده ای اصلا...
اما...
نمیدانم چه شد که یکهو   ،  قلبم فرو ریخت  انگار
وقتی حرف از آن پسر رویایاهات زدی  ، که دوست دارد چادری شوی که بتوانی هر لباسی دلت خواست بپوشی.. آخر اینطور در مضیغه ای..
خب راست میگفت گشت ارشاد هست دیگر.. حق میدهم به او هم...(*)
که بخاطر او ،شاید مجبور شوی  (آری فقط مجبور شوی)!
با زور و نق و....(بماند) چادر را بذاری روی سرت!
که بغض کنم من
و تو اصلا نفهمی!
که توهین میکنی با این کار
به من ،
درست مثل همان روز که 5نفری رفته بودیم امام زاده.. (موقع برگشت را میگویم!) چنان چادر را با خفت گرفته بودی دستت که نصفش روی زمین بود ... که نا خواسته ایستادم در راه! گرفتم از دستت و عقب تر از شما حرکت کردم...
هیچ میدانی
آن شب نخوابیدم اصلا.. تو بیدار بودی و حرف میزدی با موبایلت ...  و من فقط فکر میکردم
به آن چادری که تو روی سرت گذاشته بودی
که چقدر ضعیفم من
که حتی نتوانسته باشم تو را .. قانع کنم...
که آن پسر بتواند حداقل مجبورت کند اما من ...
و تو هیچ فکر نکنی که..
پسری که تو را
بخاطر
حجابت انتخاب کرده! که از تو فقط یک دوستی معمولیه چند ماهه خواسته.. چرا میخواهد چادری شوی...
...

*:درد نوشته بود فقط...

پ.ن: چادری شد...  تاریخ انقضای آن چند ماه که تمام شد(نه زودتر انگار!) چادر را هم برداشت...


 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۲

نظرات  (۱۱)

چادر رو اگه محکم نگهش نداری
راحت باد میبردش...
همین.
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
قلب را میگویید دیگر
یعنی اگر با قلب محکم نگه ش نداری...
چون
چادر را که باد نمیبرد
اما چادر چرا باد را میبرد...
خیال را میبرد
نگاه را میبرد...
دعا کنید که نگه داریم ارثیه مادرمان را و "اجنبی"  نبرد آن را...
۲۲ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۹ کوثر ✜عاشق شهید همّت✜
سلام
قلمتان مستدام.
دردناک بود!
التماس دعا.


اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
ایضا ، خواهر عزیز و گرامی... :)
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۶:۵۲ محمد حسن خلعتبری
سلام
         در جواب اونایی که گفتن چقدر تلخ اگر تلخی نبود هیچ وقت هیچ کس معنای شیرینی و شادی را نمی فهمید.
همیشه که داستانها نباید شیرین باشن یه وقتایی هم اینجوری میشه. خوب بود خیلی خوب.
شادی اینجوری بعضیا معنی بعضی از رفتاراشون رو متوجه بشن.
ای کاش همه می دونستن که ارزش چادر خیلی بالاتر از این حرفاست. بازم ممنون از مطلبتون.
موفق باشین.
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
اینم حرفیه ، آره شاید واس همینه که چند وقته چادر برام مقدسه مقدس شده در حد با وضو وارد شوید :d
ان شاءالله همه بفهمند یک روزی
که
میفهمند البته...
چی بگم والا، حرف نمیاد برام!!!!
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
:(
به خاطر عبد خدا آره
بخاطر خدا نه!

پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
متاسفانه.. بعله... :(
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۹ ₪ طلـوع آخـر₪
فرهنگی که درونی نشه همینه!
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
متاسفانه همینه!
چه تلخ
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
تلخ نوشته بود اصلا..
قبول دارم من هم...
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۳:۴۴ سمیه ناصری
چه درد ناک...........
مادرم به من آموخت چادر سر کردن عشق میخواهد....عشق به خدا

ممنون از این مطلب  پر بارتون.......موفق باشید
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم

آره خواهرم... عشق میخواهد.. عشق به خدا.. عشق به خودت...

خدا حفظ کند مادرتان را...

ممنونم...
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۱:۵۸ سـیـد مـحـمــد

خیلی تلخ 

خیــــــلـــــــــی تلخ


بغض گرفتمان :(


پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
دومین نفر بودید که...
:(
۲۲ تیر ۹۲ ، ۰۴:۵۹ محرم نینوا
خدا به قلمتان برکت داده و انشاءالله بیشترش کند
یاعلی
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خیلی ممنونم و تشکر از لطفتان...
۲۲ تیر ۹۲ ، ۰۲:۲۵ سید سعید باباییان
***سلام همسنگری...
از بنده ی کمترین قبول کن...
با سه تا پست بروز شده...
این بار هم با احترام منتظرم...***

+ یازهرا(سلام الله علیها) 
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
چقدر حلال زاده! در وبلاگتان بودم الآن!
ممنونم...
یا زهرا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">